جدول جو
جدول جو

معنی پیمان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیمان کردن
عهد بستن
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیمان کردن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

به پیچ و تاب در آوردن، پیچیده کردن گردان ساختن: گر این نیزه در مشت پیچان کنم سپاه ترا جمله بیجان کنم. (فردوسی)، مضطرب ساختنمشوش کردناز غم بتافتن: بفرمود پس تاش بیجان کنند بروبر دل دوده پیچان کنند. (شا. بخ 2294: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانه کردن
تصویر پیمانه کردن
پیمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درمان کردن
تصویر درمان کردن
مداوا کردن، معالجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پالان کردن
تصویر پالان کردن
پالان بر پشت ستور نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایمال کردن
تصویر پایمال کردن
زیر پا کردن از بین بردن له کردن اضمحلال انهدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمار کردن
تصویر تیمار کردن
پرستاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پراگندن، افشاندن (دانه و مانند آن)، آشفتن آلفتن گوراندن، یا پریشان کردن موی و زلف. از هم باز کردن تارهای آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، مخفی داشتن، پوشیدن، نهفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس کردن
تصویر پلماس کردن
مانند کوران دست مالیدن بهر سوی برای جستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشاب کردن
تصویر پیشاب کردن
بول کردن شاش کردن شاشیدن ادرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گستاخی کردن بیشرمی کردن: سپر از غمزه مست تو بیندازد چرخ با دو ابروی خود کس نکند پیشانی. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکار کردن
تصویر پیکار کردن
نبرد کردن، منازعه
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام فرستادن پیام دادن: که مرا عیسی چنین پیغام کرد کز همه یاران و خویشان باش فرد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
بر آوردن پیکان از زخم پیکان کشیدن: سخت مشتاقیم پیمانی بکن، سخت مجروحیم پیکانی بکن، (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیمانه کشیدن شراب خوردن: ز سرها سجده طاعت بریده ز هر پیمانه پیمانی کشیده. (محمد زمان راسخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن، منهدم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
پراکنده کردن، آشفته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پامال کردن
تصویر پامال کردن
لگدکوب کردن، زیر پا له کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیمار کردن
تصویر تیمار کردن
با شال و قشو بدن اسب را مالش دادن و تمیز کردن، محافظت کردن، پرستاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمان کردن
تصویر فرمان کردن
اجرای فرمان کردن اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتمان کردن
تصویر کتمان کردن
پنهان کردن نهان داشتن: (آنگه باشد که ایشان آرزو کنند که با زمین هموار شدندی و این کتمان نکردندی) (کشف اسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمان کردن
تصویر مهمان کردن
کسی را بعنوان مهمان پذیرایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن بایرساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس کردن
تصویر پلماس کردن
((~. کَ دَ))
کورمال کورمال حرکت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایمال کردن
تصویر پایمال کردن
((کَ دَ))
زیر پا کردن، از بین بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریدمان کردن
تصویر ریدمان کردن
((~. کَ دَ))
کاری را از روی ناشی گری خراب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمان کردن
تصویر فرمان کردن
((~. کَ دَ))
اطاعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
Sicken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
Disconcert
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
Disguise, Camouflage, Conceal, Hide, Stash
دیکشنری فارسی به انگلیسی